قانون سوم زندگی: مردم کارهایی را انجام می دهند که برایشان سود داشته باشد.


همه ی انسانها باید تلاش کنند قبل از مرگ، چیز هایی را که دوست دارند یا از آن می گریزند؛ چرایی آن را بیاموزند. و به این نتیجه برسند که چه می کنند؛ به کجا می روند و چرا فلان کار را می کنند.

 چرا باید این قانون را فرا گیرید؟ برای اینکه بتوانید رفتارهای نادرست خود را شناسایی کنید.بیاموزید که خواهان سودهای سالم هستید. برای این که پی ببرید درکجا به پاداش هایی که شما را به طرف عوامل مخرب و منجر به شکست،  می کشد، کشانیده شدید. باید ببینید و پیدا کنید این عوامل چه هستند و چگونه می توان بر آنها چیره شد.

 یاد بگیرید در جست وجوی پاداش های سالم باشید. 

آیا هرگز به این موضوع فکر کرده اید که در مواقعی کارهای خلاف عقل می کنید؟ آیا احساس بدی پیدا می کنید؟زیرا می دانید رفتارتان به دیگران آسیب می رساند و با این حال به آن کار ادامه می دهید؟ ما بعضی از رفتارها را تکرار می کنیم.بسیاری از این رفتارها معنی و مفهومی ندارند. مثلأ در حالیکه می دانید اگر بر سر پدر ومادر خود فریاد بکشید؛ شرایط شما وخیم تر می شود ولی با این حال، این کار را می کنید. بعد به خودتان یا به پدر و مادرتان می گویید: «نمی دانم چرا این کار کردم.» یا«چنین منظوری نداشتم» اما واقعیت این است که به انجام این کار مایلید. اگر نبودید آن را تکرار نمی کردید.

 شما عقلتان را از دست نداده اید؛ اما این را نمی دانید که تحت تأ ثیر نیروهای نفوذی قدرتمندی که در ذهنتان است، این کار را انجام می دهید. این نفوذها معمولأ شکل ناخودآگاه دارند که سبب می شوند شما دست به کارهایی بزنید که در نهایت به زیان شما تمام می شوند. ممکن است در خودآگاه به خود بگویید که نمی خواهید این کار را انجام بدهید. مثلأ نمی خواهید در برخورد با پدر و مادر، رفتار تندی را به نمایش بگذارید.نمی خواهید تصویری از خود به جای بگذارید که شما را شخص فاقد مسئولیت، تنبل ویا حتی خطرناک ارزیابی کنند. اما در سطح ناخودآگاه این رفتارها به شما چیزهایی می دهند که آنها را زیاد می خواهید. به شما راه حل های سریع می دهند. به شما سود می رسانند

اگر می خواهید کنترل حقیقی زندگی خود را در دست داشته باشید و به جای رفتارهایی که به شما زیان می زنند؛ رفتارهایی بکنید که به شما سود می رسانند. باید بدانید این نفوذ ها کدامند و چگونه به شما آسیب می رسانند. کافی نیست بگویید: «کاش این کار را نکرده بودم.»
کار شما باید این باشد که بدانید به واقع در درون شما چه می گذرد که سبب می شود عصبانی باشید. اگر این کار را بکنید می توانید نگرشهای منفی و رفتارهای ناخوشایندی را که شما را به عقب نگه می دارند؛ به کنار بگذارید. می توانید کنترل بیشتری در زندگی خود به دست آورید و از همه مهم تر می توانید خودتان را کنترل کنید.
● اکر پیوسته بر خلاف میلتان کاری می کنید؛ بدانید که این رفتار شما دلیلی دارد. تا زمانیکه ندانید چرا کاری را که دوست ندارید انجام می دهید؛ هرگز از آن کار دست نخواهید کشید.
● اکر کسی با شما رفتاری می کند که آن را دوست ندارید؛ دلیلش را پیدا کنید. بفهمید این کاربرای او چه سودی دارد. وبعد برای متوقف کردن کار او اقدام کنید.

قانون چهارم زندگی: شما نمی توانید چیزی را تغییر دهید که به آن اعتراف نمی کنید.


به جای انکار ، به واقعیتها توجه کنید. تا زمانیکه به واقعیت ها توجه نکنید، خودتان را پیدا نمی کنید. برای اینکه به واقعیت ها توجه کنید، در انکار و حاشا زندگی نکنید. چشمانتان را باز کنید و ببینید در زندگی تان چه حوادثی اتفاق می اُفتد  و چه اشکالاتی وجود دارد.

انکار کردن مسائل به معنای دروغ گفتن به خود درباره آن مسائل است.

 شما به دو طریق به خود دروغ می گویید: اول اینکه حرف هایی به خود می زنید که واقعیت ندارند. 

دوم اینکه اصولأ مسائل را منکر می شوید و حرفی درباره شان نمی زنید. 

باید آنها را بپذیرید تا بتوانید آنها را تغییر بدهید. قدرت تأیید کردن مسائل را داشته باشید. از اینکه مسئله و مشکل دارید به خود سخت نگیرید.ممکن است شما تنبل باشید اما همین که تأیید می کنید که تنبل هستید، در واقع برگی را ورق زده اید. خوشحال شوید و به هیجان بیایید برای اولین بار در زندگی تان فرصتی پیدا کرده اید که تغییر کنید و همه اینها از آن روست که وجود این مسائل را تأیید کرده اید.

 تازمانی که با حقیقت روبه رو نشوید، نمی توانید خود را پیدا کنید.
شدیداَ به رویای خود بچسبید زیرا اگر رویاها از بین بروند؛ زندگی به شکل پرنده ای بال شکسته در می آید که نمی تواند اوج بگیرد. اکنون به سوالات زیر پاسخ دهید.

با انجام چه کاری اجازه می دهم زندگی ام به خطر بیفتد؟
چه کاری انجام می دهم که راه موفقیت را بر من سد می کند؟
در الگوهای شخصیتی و رفتاری من چه نقایصی نیاز به تغییر و سالم سازی دارد؟
ـ رویاها را به حقیقت تبدیل کنید. ـ  رویاهای خود را به رویدادهای خاص یا رفتارهایی تبدیل کنید که توصیف کننده ی چیزی است که از زندگی می خواهید. این تنها کافی نیست که بگویید دوست دارید شاگرد خوبی بشوید. شما باید شاگرد خوب را چه از نظر رفتاری، چه از نظر ویژه بودن، توصیف کنید. در دنیای واقعی به چه کسی شاگرد خوب می گویند



ـ  رویاهای خود را به چیزی تبدیل کنید که قابل اندازه گیری باشد. مثلاَ برای این جزء نفرات برتر درسی مدرسه شوید، چند ساعت به زمان درس خواندنتان اضافه کنید؟ یا سعی کنید در هر درسی چند نمره پیشرفت کنید.
ـ زمان مشخصی برای هدف خود تعیین کنید.وقتی میگویید«یک روزی» ،منظورتان روز معینی درهفته است؟

پس با تعیین وقت برای تحقق هدف، شما خواهید دید که برنامه ریزی کرده اید نه اینکه فقط امیدوار باشید روزی آن اتفاق خواهد افتاد.
ـ هدفی را انتخاب کنید که قابل کنترل باشد.
برخلاف رویا که شما در آن فقط خیال پردازی می کنید، هدف باید شامل چیزهایی باشد که به آن دسترسی دارید.

ـ برنامه و شگردی را به کار برید که شما را به هدفتان برساند.
برنامه ونقشه ای را برای رسیدن به اهداف خود داشته باشید. در آن صورت حرکت شما به گونه ای است که جایی برای رفتن دارید.
ـ هدف خود را گام به گام مشخص و توصیف کنید
اگر هدف شما این است که در شش هفته آینده نمرات خود را بیاورید، این تصمیم گام های کوچکی را شامل می شود که باید به ترتیب و روزانه بردارید.
- خود را در مورد هدفی که تعیین کرده اید موظف و مسئول بدانید.
مثلاَ تصمیم بگیرید پیشرفت خودرا به صورت روزانه، یادداشت کنید؛ مطمئن باشید که تعهدی نسبت به دوستی قبول می کنید و هر روز و هر هفته،خود را در مقابل این تعهد مسئول می دانید.